سکولاریزم در ایران

«سكولاريزم» يا «نظام عرفي» يا «جدايي دين و حكومت»، با آنكه سخن روز ايران است و از مطرح‌ترين مسايل در جوامع اسلامي، اما اين مفهوم برعكس آن كه تصور مي‌شود بسيار گنگ و تعريف نشده است. اين ابهام و نامشخصي در تعريف نه ويژه ايران و جوامع اسلامي، بلكه شامل زادگاه اين مفهوم يعني كشورهاي غربي نيز مي‌شود.

يكي از دلايلي كه در جامعه ما، با تمام اهميت موضوع، به تعريف نظري و عملي اين مفهوم پرداخته نمي‌شود، و مسئله از حد شعار و كلي‌گويي گذر نمي‌كند، و كوشش لازم نمي‌شود تا يك تعريف نظري جا افتاده و يك تعريف عملي قابل اجرا و مناسب براي اين مفهوم معلوم گردد، اين تصور است كه اگر ما اين تعريف را درست نمي‌دانيم، در غرب به صورت مدون و مشخصي وجود دارد، و هر زماني كه از نظر سياسي امكان اجراي اين امر فراهم شود، با يك مطالعه در آن جوامع پاسخ معلوم و راه عملي مشخص مي‌شود.

اين نگرش به ويژه از سوي نيروهاي لائيك جامعه بيشتر تبلیغ مي‌شود. آنان هميشه در بحث با نيروهاي طرفدار حكومت ديني مي‌گويند نگاهي كنيد به جهان و ببينيد كه  غرب با گزینش سكولاريزم چگونه خود را از بند احکام از پیش معلوم شده ی دینی نجاد داد و آنگاه توانست قدم در راه پیشرفت و موفقیت بگذارد. روشنفکران لائیک و نیروهای مبلغ سکولاریسم مدعی هستند، و خود نیز سخت بر این باور هستند، که در غرب تعریف نظری و عملی شناخته شده و دقیقی برای این مفهوم وجود دارد و این جوامع بر مبنای آن عمل می کنند، لذا وظیفه ی روشنفکر لائیک آن است که نیروی خود را صرف قبولاندن نظر خود به جامعه و انتقال قدرت به دست طرفداران نظریه ی سکولاریسم بکنند، که اگر چنین شد تعریف تعریف خوداین مفهوم در نظر و عمل در جهان معین است و چند قرن هم از اجرای آن می گذرد، و اشکالی از این بابت وجود ندارد. لذا صرف وقت برای به دست دادن تعریف عملی و نظری سکولاریسم چرخ درشکه را از نوع اختراع کردن است. سعی بیهوده در دوباره یابی راهی که جوامع غربی سالها، بلکه قرنها است، آنها را یافته، و فاصله ای طولانی از آن پیموده اند.

آنچه در این نوشته سعی می شود روشن شود نخست این است که تمامی این تصورات نادرست است. نه تعریف سکولاریسم در غرب مشخص است، و نه راه دستیابی و اجرای آن روشن و معلوم می باشد. این پدیده در کشورهای مختلف به دلایل مختلف ایجاد شده، و مسیرهای متفاوتی را نیز پیموده است. شیوه ی عملکرد این مفهوم نیز، چه از نظر تاریخی و چه در زمان کنونی، در این جوامع  با یکدیگر تفاوت بسیار دارد. درست است که در تمامی این جوامع این مفهوم به کار برده می شود، و کم و بیش نیز یک فهم کلی از آن دارند، امّا توافق ها و تفاهم ها در همین حد کلی است.

 

و امّا این که جوامع غربی بدون داشتن تعریف دقیق از سکولاریسم می توانند در این زمینه به راه خود ادامه دهند، و در عمل هم چندان اشکالی با این ابهام نظری و عملی ندارند، آن است که: این مفهوم در این کشورها در طی چند قرن عمل سنت خود را یافته است، و هر یک از این جوامع بر مبنای سنت خود، بی آن که نیازی به تعریف دقیق داشته باشند، عمل می کنند. و هر زمانی که سئوالی و مسئله ی جدیدی پیش آید، با پشتوانه ی همین "سنت"، و با استفاده از تجربیات تاریخی خود، جواب مناسب خود را پیدا می کنند.

 

از این روی تصور الگوبرداری از غرب، و دل بستن به یافتن پاسخ مناسب خودمان در آن جا، خیالی خام است. به ویژه به دو دلیل ما ناگزیر هستیم نخست تعریف مشخص و نسبتاً  دقیقی از این مفهوم داشته باشیم، سپس در راه تحقق آن گام برداریم

 

الف: با آنکه از عمر عملکرد این پدیده در جهان چند قرنی است می گذردف ما و عموم جوامع اسلامی در این زمینه سنت و پشتوانه ی تجربه ی عملی نداریم. و از آن جا که این مفهوم برای ما نو و وارداتی است لذا باید تعریف مشخصی از آن داشته باشیم. این بدان می ماند که مثلاً مردم یک جامعه ای مسلمان یا مسیحی هستند. حال اگر از مردم این جامعه بپرسید اسلام چیست یا مسیحیت چیست اکثراً نمی دانند. حتی عموم مردم تفاوت مثلاً شیعه با سنی، آن هم فرقه های مختلف اهل سنت چون حنفی، مالکی یا  شافعی را نمی دانند. امّا اگر یک غیرمسلمان بخواهد مسلمان شود مجبور است که بداند تفاوت شیعه و سنی چیست. و چرا یکی را به جای دیگری بر می گزیند. و اگر سنی می شود چرا حنفی می شود یا مالکی یا شافعی یا حنبلی. و یا اگر از میلیون ها مسلمان اهل تسنن بپرسید که چگونه است که شیعیان به پنج اصل برای اصول دین خود معتقدند و شما به سه تا و مگر می شود اصول دین دو مذهب از یک دین متفاوت باشد کمتر کسی از آنان پاسخی دارد. حتی عموماً نمی دانند چنین تفاوتی بنیانی ای بین دو گروه مسلمان وجود دارد. ولی این ناآگاهی هیچ اشکالی در باور دینی آنان و عمل به آن ایجاد نمی کند. ولی یک نو  مسلمان حداقل ناگزير است كه بداند كه اصول دين او سه تا است يا پنج تا، و يا نمازهاي خود را حتما بايد در پنج وقت در روز بخواند يا مي‌تواند در سه وعده هم انجام دهد.

ب: سكولاريزم در غرب در رابطه با دين مسيحي اتفاق افتاده كه كاملا با دين اسلام متفاوت است. اسلام ديني است كه بنا بر باور بيشتر مردم در اساس خود سياسي است، و با مسايل اين جهاني درگیر، و فقط برای راهنمایی انسان در امور معنوی و آن جهانی نيامده است. حداقل اين باور راهنمايي انسان در امور معنوي و آن جهاني نيامده است. حداقل اين باور عموم مسلمانان در طول تاريخ اسلام است. از اين روي اسلام داراي يك سيستم حقوقي و يك شريعت مدون است، و هر جامعه اسلامي كه راه عرفي شدن را برگزيند مي‌بايست خود را براي رودرويي با اين نظام حقوقي آماده كند. اين كه مثلا با ارث چه مي‌خواهد بكند، يا با احكام قصاص، معاملات و مسئله ربا، و به طور كلي شريعت در كليت آن. به طور كلي شريعت اسلامي به مراتب فراگيرتر از شريعت مسيحي است و اگر در مسيحيت دستورات محدودي براي امور دنيوي است، آن هم كه عملا به صورت غيرمستقيم و به صورت استنتاج پيروان دين از قوانين كلي آن، در شريعت اسلامي ما با يك نظام حقوقي گسترده و جا افتاده مواجهيم كه بسياري از احكام آن به صراحت در قرآن آمده است. دو ديگر آن‌ كه از نظر عموم مسلمانان قوانين شريعت بخشي از خود اسلام و جزو اساس آن است، در حالي كه از نظر مسيحيون قوانين شريعت آنان توسط كليسا وضع شده و جزو اصول جداناپذير دين شناخته نمي‌شده است. مثلا در تورات و انجيل احكامي براي مسئله ی تك همسري يا چند همسري و يا طلاق و غيره وجود ندارد، در حالي كه در قرآن راجع به اين مسايل به روشني دستوراتي آمده است.






نظرات:



گزارش تخلف
بعدی